دلنوشته های سربازان در دوران آموزشی

آخرین مطالب
نویسندگان

۲۲ مطلب با موضوع «گروهان دوم گردان دوم» ثبت شده است

۰۴
مهر

سوختن و ساختن

عکس اصلی پست ها هیچ ارتباطی با دلنوشته سربازی ندارد  و صرفا از سایت ها جمع آوری شده است

 احمد قریشی عزیز دقیقا همینطوره رفیق دامام

تایپ شده:

"

حس دوری بعد از وابستگی رو فقط تو سربازی میشه حس کرد.

تمام

"

عکس از نوشته در ادامه مطلب...

۰۴
مهر

سرباز

عکس اصلی پست ها هیچ ارتباطی با دلنوشته سربازی ندارد  و صرفا از سایت ها جمع آوری شده است

جعفر کاظمی عزیز از ارومیه نمی دونم کجا افتادن شاید دوره کد خوردن...

کلا جعفر قیافتم یادم رفته هی فک کردم ولی یادم نیومد که نیومد :|

نوشته از جعفر کاظمی

تایپ شده:

"

با سلام    به نام خدا

من جعفر کاظمی از ارومیه هستم اون جور که تعریف می کردن زیاد سخت نیست تا حالا اینقدر دلتنگ خانه نشده بودم

بچه های گردان بسیار قدر شناس قدر دان هستن ، لازم به ذکر هر کاری اولش سخته اما با مرور عادت می کنیم

خوب پیش میره

"

عکس از نوشته در ادامه مطلب...

۰۴
مهر

سربازی

عکس اصلی پست ها هیچ ارتباطی با دلنوشته سربازی ندارد  و صرفا از سایت ها جمع آوری شده است

آقا مهران سعادتیان عزیز همشری خودم فک کنم افتادن پسوه...

چون می گذرد غمی نیست...

نوشته از مهران سعادتیان

تایپ شده:

"

به نام خدا من مهران سعادتیان ساکن ارومیه کورد زبان مدتی است دورم از خانه ولی چون می گذرد غمی نیست

روز سوم هست ساعت 11:35 دقیقه زیر درخت در سایه کنار دو دوست

"

عکس از نوشته در ادامه مطلب...

۰۴
مهر

سربازای بی پارتی

عکس اصلی پست ها هیچ ارتباطی با دلنوشته سربازی ندارد  و صرفا از سایت ها جمع آوری شده است

این نوشته از برادر اردبیلیمون یوسف فخام می باشد که افتاده بودند مشهد

اینجور افراد قدر پدر رو می دونن واقعا

نوشته از یوسف فخام

تایپ شده:

"

بسم رب الشهدا

سلام

یوسف فخام هستم اهل اردبیل روستای دملق

اگه چاره داشتم هیچ وقت از پدرم جدا نمی شدم الانم که سه روزه تو پادگانم جز پدرم دلم کسی رو نمی خوادخودم نامزد دارم ولی تو زندگی کسی برای من اندازه پدرم نه ارزش داره نه واسم مهم.

امیدوارم که همه قدر پدرشونو بدونن و چقدر بتونن نذارن پدرشون اذیت بشه.

خدایا مرا هیچ وقت تو زندگی بدون پدر نکن. عامین یا رب العالمین

سوم شهریور 95

"

عکس از نوشته در ادامه مطلب...

۰۴
مهر

سربازی

عکس اصلی پست ها هیچ ارتباطی با دلنوشته سربازی ندارد  و صرفا از سایت ها جمع آوری شده است

دوست خوبمون سالار گرگری اهل خوی که به لویزان تهران دوره کد خوردند(عقیدتی) انشاالله هر کجا هستید همیشه موفق باشید

نوشته از سالار گرگی

تایپ شده:

"

بسم الله النور

سلام...

سالار گرگی هستم اهل خوی ، نظرم درباره کل این مدت فقط جمله زیر است

خدمت ، خدمت است

باید قبول کنیم و به یک باور قلبی و عمیق رسید تا هیچ گونه سختی باور نشود.

امید تعالی و موفقیت برای تمام سربازان ایران زمین انشالله لایق به خدمت در دربار اهل بیت و امام زمان باشیم

یا علی

"

۰۴
مهر

سربازی

عکس اصلی پست ها هیچ ارتباطی با دلنوشته سربازی ندارد  و صرفا از سایت ها جمع آوری شده است

عزت خوبی؟ از پیرانشهر چه خبر؟ چه دورانی تو اموزشی با هم دیگه داشتیم از آموزشی گرفته تا کتابفروشی تبریز... خودکارتو هنوز دارما

یادته بدون دمپایی از کجا تا کجا رفتیم خارایی که میرف تو پاهامون :)

خدمت افتاده بودن پیرانشهر بعد انتقالی سلماس گرفتن

این نوشته از عزت الله احمد زاده

تایپ شده:

"امروز مورخ 95/6/3 در حیاط نشستم و دل تنگ خانواده ، انشاالله بزودی به این وضعیت عادت کنیم

عزت الله احمد زاده از شهرستان شوط

گروهان 2 گردان 2

"

عکس از نوشته در ادامه مطلب

۰۴
مهر

سربازی

عکس اصلی پست ها هیچ ارتباطی با دلنوشته سربازی ندارد  و صرفا از سایت ها جمع آوری شده است

نوشته از سعید جلالت

تایپ شده:

"بسمه تعالی

امروز تاریخ 95/6/3 هست در پادگان عجب شیر در آسایشگاه 2 گردان 2 گروهان 2 هستیم الان دقیقا در حال...؟؟؟؟؟؟"

متاسفانه نتونستم بخونم...

هر کس تونست بخونه ، بنویسه تو نظرات

مرسی

عکس از نوشته در ادامه مطلب

۰۴
مهر

سربازی

عکس اصلی پست ها هیچ ارتباطی با دلنوشته سربازی ندارد  و صرفا از سایت ها جمع آوری شده است

یادش بخیر خاطراتی که با آقای بهروز حبیبی همشهری خودم داشتیم ایشون دوره کد خوردند به لویزان تهران

نوشته از بهروز حبیبی

تایپ شده:

" به نام خدا

روز اول آموزش را می خواهم بنویسم ; الان وارد پادگان شدم و یه حس غریب بهم دست داده ,, از هر لحاظ که بگی دلم گرفته دوری از خانواده و شهر و ... تا که فرمانده گروهان اومد و به خطمون کرد جلو آفتاب گرما به سرم می زند و کم کم فکر من کجا و اینجا کجا به سر می زد تا که تقسیم شدیم و به گروهان 2 گردان 2 و آسایشگاه 2 اومدیم من از ورودی آسایشگاه تخت استراحتم در سمت راست پنجمین ردیف بودم در قسمت پایین  و در سمت چپم هم یه دوستی پیدا کردم به نام آقا فرزاد که اهل زنجان بود و خیلی هم پسر خوب  ولهجه زنجانی شیرین داشت و...

بقیه در ادامه مطلب...

۰۴
مهر

سربازی

عکس اصلی پست ها هیچ ارتباطی با دلنوشته سربازی ندارد  و صرفا از سایت ها جمع آوری شده است

این نوشته از سید حسن ظرف فروش

"هو 121

امروز مورخه 95/6/2 در پادگان عجب شیر در آسایشگاه شماره 2 در حال استراحت هستم و حس من در مورد خدمت سربازی خیلی عالیست که هر فرد می تواند خودش را بشناسد و روی پای خودش بایستد.

درست است که کمی احساس دلتنگی می کنم ولی خیلی چیز ها یاد می گیرم

گروهان 2 گردان 2

سید حسن ظرف فروش"

عکس از نوشته در ادامه مطلب

۰۴
مهر

دلتنگی

عکس اصلی پست ها هیچ ارتباطی با دلنوشته سربازی ندارد  و صرفا از سایت ها جمع آوری شده است

این نوشته از آرش

تایپ شده:

"گروهان 2 گردان 2 عجب شیر

اینجانب آرش سرباز وظیفه آموزش ورودی 95/6/1 به خدمت

حس من از خدمت فقط دلتنگی دلتنگی دلتنگی مادر،پدر و خواهر

بغض هر لحظه خفم می کنه،خیلی حس بدی هستش

کمبود پدر و مادر و خواهر فقط در خدمت آدمو خفه می کنه ، انگار آدمو انداختن داخل زندان.

شبها از دلتنگی بغض می کنم کم مونده بمیرم زود از آسایشگاه میزنم بیرون."

عکس از نوشته در ادامه مطلب