دلنوشته های سربازان در دوران آموزشی

آخرین مطالب
نویسندگان

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سربازی» ثبت شده است

۰۴
مهر

سربازای بی پارتی

عکس اصلی پست ها هیچ ارتباطی با دلنوشته سربازی ندارد  و صرفا از سایت ها جمع آوری شده است

این نوشته از برادر اردبیلیمون یوسف فخام می باشد که افتاده بودند مشهد

اینجور افراد قدر پدر رو می دونن واقعا

نوشته از یوسف فخام

تایپ شده:

"

بسم رب الشهدا

سلام

یوسف فخام هستم اهل اردبیل روستای دملق

اگه چاره داشتم هیچ وقت از پدرم جدا نمی شدم الانم که سه روزه تو پادگانم جز پدرم دلم کسی رو نمی خوادخودم نامزد دارم ولی تو زندگی کسی برای من اندازه پدرم نه ارزش داره نه واسم مهم.

امیدوارم که همه قدر پدرشونو بدونن و چقدر بتونن نذارن پدرشون اذیت بشه.

خدایا مرا هیچ وقت تو زندگی بدون پدر نکن. عامین یا رب العالمین

سوم شهریور 95

"

عکس از نوشته در ادامه مطلب...

۰۴
مهر

سربازی

عکس اصلی پست ها هیچ ارتباطی با دلنوشته سربازی ندارد  و صرفا از سایت ها جمع آوری شده است

دوست خوبمون سالار گرگری اهل خوی که به لویزان تهران دوره کد خوردند(عقیدتی) انشاالله هر کجا هستید همیشه موفق باشید

نوشته از سالار گرگی

تایپ شده:

"

بسم الله النور

سلام...

سالار گرگی هستم اهل خوی ، نظرم درباره کل این مدت فقط جمله زیر است

خدمت ، خدمت است

باید قبول کنیم و به یک باور قلبی و عمیق رسید تا هیچ گونه سختی باور نشود.

امید تعالی و موفقیت برای تمام سربازان ایران زمین انشالله لایق به خدمت در دربار اهل بیت و امام زمان باشیم

یا علی

"

۰۴
مهر

سربازی

عکس اصلی پست ها هیچ ارتباطی با دلنوشته سربازی ندارد  و صرفا از سایت ها جمع آوری شده است

یادش بخیر خاطراتی که با آقای بهروز حبیبی همشهری خودم داشتیم ایشون دوره کد خوردند به لویزان تهران

نوشته از بهروز حبیبی

تایپ شده:

" به نام خدا

روز اول آموزش را می خواهم بنویسم ; الان وارد پادگان شدم و یه حس غریب بهم دست داده ,, از هر لحاظ که بگی دلم گرفته دوری از خانواده و شهر و ... تا که فرمانده گروهان اومد و به خطمون کرد جلو آفتاب گرما به سرم می زند و کم کم فکر من کجا و اینجا کجا به سر می زد تا که تقسیم شدیم و به گروهان 2 گردان 2 و آسایشگاه 2 اومدیم من از ورودی آسایشگاه تخت استراحتم در سمت راست پنجمین ردیف بودم در قسمت پایین  و در سمت چپم هم یه دوستی پیدا کردم به نام آقا فرزاد که اهل زنجان بود و خیلی هم پسر خوب  ولهجه زنجانی شیرین داشت و...

بقیه در ادامه مطلب...

۰۴
مهر

سربازی

عکس اصلی پست ها هیچ ارتباطی با دلنوشته سربازی ندارد  و صرفا از سایت ها جمع آوری شده است

این نوشته از سید حسن ظرف فروش

"هو 121

امروز مورخه 95/6/2 در پادگان عجب شیر در آسایشگاه شماره 2 در حال استراحت هستم و حس من در مورد خدمت سربازی خیلی عالیست که هر فرد می تواند خودش را بشناسد و روی پای خودش بایستد.

درست است که کمی احساس دلتنگی می کنم ولی خیلی چیز ها یاد می گیرم

گروهان 2 گردان 2

سید حسن ظرف فروش"

عکس از نوشته در ادامه مطلب

۰۴
مهر

سربازی

عکس اصلی پست ها هیچ ارتباطی با دلنوشته سربازی ندارد  و صرفا از سایت ها جمع آوری شده است

این نوشته از کامران عباسی می باشد

"به نام خدا

امروز 95/6/2 روز سه شنبه در آسایشگاه شماره 2 پادگان عجب شیر هستم، به نظرم دوران بدی نیست با وجود اینکه در اوایل کمی احساس دلتنگی و سختی می کنم اما به نظرم در آینده یکی از بهترین دوران های زندگی هر پسری است. به خاطر کامل نبودن لوازم هنوز منتظر دریافت وسیله ها و لباس هستیم.

برخی دوستان منتظر دریافت لباس و گرفتن مرخصی می باشند ، تا الان دو روز گذشته  و بقیه هم گذر خواهد کرد از فرمانده سر گروهبان فولادی هم خوشم می آید.

کامران عباسی"

عکس از نوشته در ادامه مطلب

۰۳
مهر

این نوشته هم از پسر عمم هست

ترجمه کردید از قسمت نظرات به منم بگید چی هست خیلی مشتاقم بدونم چی نوشته

دلنوشته

۰۳
مهر

تقریبا دو سه روز مونده بود که رسما خدمت مقدس سربازیم شروع بشه

رفتم یه دفترچه گرفتم دفترچه رو نگاه می کردم که چی قراره بنویسم توش

چیزی به ذهنم نرسید

دیدم برادرم نشسته

دفترچه رو بردم دادم گفتم بنویس درباره خدمت سربازی

ایشونم اینو نوشتن ترجمشم دست خودتون البته زیاد جدی نگرفتن و یه جورایی مجبوری نوشتند :|

دلنوشته